مجازات علی رازینی و محمد مقیسه، دو قاضی جنایتکار رژیم ، پس از شکستهای منطقه ای رژیم نشان داد موج نارضایتیها از مرزهای خیابانها و اعتراضات مردمی نیز فراتر رفته و به درون دفاتر مقامات حکومتی نیز نفوذ کرده است.
رازینی و مقیسه از مهمترین عوامل قضایی جمهوری اسلامی در چهار دهه اخیر بودند که با صدور احکام سنگین و بیرحمانه، منجمله قتل عام زندانيان سياسي در تابستان 67 ، نقش مهمی در سرکوب مخالفان و حفظ بقای نظام ایفا کردند
کشته شدن این دو قاضی، که بهعنوان نمادهای بیعدالتی و ظلم شناخته میشدند، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر تمامی ارکان ساختار سرکوب تاثیر خواهد گذاشت. از مأموران خیابانی که وظیفه سرکوب معترضان را بر عهده دارند تا بازجوها، قضات و حتی مدیران ارشد امنیتی، همه با این پرسش مواجه خواهند شد که “آیا ما نیز هدف بعدی خواهیم بود؟”
حضور رئیس قوه قضایی غلامحسین اژه ای با گله ای از پاسداران محافظ و حضور خامنه ای در خواندن نماز میت بر روی اجساد دو قاضی جنایتکار در میان برگزیدگان نظام ، البته با جلیقه های ضد گلوله نشان از وحشت سران رژیم از آتش انتقام نه تنها مردم ایران ، بلکه در میان دستگاههای امنیتی رژیم حکایت میکند و این جمله زیبای یک دختر ایرانی را یاد آوری میکند که:
…خشم ما از ظلم شما قوی تر است…
البته شکستهای منطقه ای رژیم و برچیده شدن گروههای نیابتی آن در منطقه و در هم شکستن باصطلاح محور مقاومت( بخوانید محور تروریسم) ضعف آنرا آشکار کرد ، این تردید و ترس، هرچند ممکن است در ابتدا بهصورت پنهان باقی بماند، اما بهتدریج به یک حس عمومی در میان عوامل سرکوب تبدیل خواهد شد. این وضعیت، نوعی بیاعتمادی درونی را در میان نیروهای حکومتی ایجاد میکند و انسجام ساختار سرکوب را به خطر میاندازد. چنین تزلزلی میتواند در بلندمدت، ریزش و فروپاشی این ساختار را همچون رژیم اسد تسریع کند.
مجازات این دو قاضی، در این زمینه معنای نمادینی دارد. این اتفاق به معترضان نشان داد که حتی عوامل اصلی سرکوب نیز از گزند خشم مردم در امان نیستند. این موضوع میتواند به افزایش جسارت مردم و ریزش نیروهای رژیم بیانجامد.
دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی، که همواره بهعنوان اصلیترین ابزار بقای این نظام عمل کرده است، اکنون در برابر بحران اعتماد و امنیت قرار دارد. این تغییر شرایط، فشار روانی سنگینی بر مقامات وارد خواهد کرد .ترسی که در میان نیروهای سرکوب ایجاد شده، این ظرفیت را دارد که مانند بیماریای مسری، بهسرعت در تمام ارکان حکومت گسترش یابد. و تعادل قوای بین مردم و رژیم را بنفع مردم تغییر داده و باعث ریزش بیش از بیش در بین نیروهای رژیم را دامن بزند.ا
در نهایت، این حادثه نشان میدهد که ترس، که زمانی ابزار اصلی حکومت برای کنترل مردم بود، اکنون به عامل فروپاشی درونی آن تبدیل شده است. اگر این روند ادامه پیدا کند، رژیم بزودی با چالشی روبرو خواهد شد که هیچ سرکوبی قادر به مهار آن نخواهد بود